سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
ماورای سکوت
پشت این هیچ بلند هیچ نبود !!
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 6
کل بازدید : 183144
کل یادداشتها ها : 70
خبر مایه


یا لطیف

و توبه من اناب الیک مقبوله

جلوی کلی چشم منتظر می ایستم .

می خوام از گذشته ام بگم ، از اول داستان رفاقتمون. از اینکه چی شد که دنیایی رو که داشتم بدون تو می گذروندم رو خراب کردم و دنیای جدیدی  ساختم که توی تک تک آجراش یاد تو باشه .

شروع می کنم ، یک ساعت می گذره ، از شیرینیهای یاد تو می گم، از مهربونیهای بی حد و حصر ت ، از کمکات ، از عشق بازیامون ...

همه محو شدن ، صدای هیشکی درنمیاد . چه معجزه ای می کنه نام تو . اونقدر نافذ که کلام ناقص و غیر جذاب من می تونه چهل تا نوجوان پر شرو شور رو یکساعت ساکت و سراپا گوش سرجاشون بشونه .

اما من ،‌ وقتی که تموم می شه ، گریه ام می گیره .

 یادش بخیر چه روزهایی بود !!! روزهایی که تازه باهم آشنا شده بودیم . روزهای رفاقت . دست معرفت دادن و قول تا آخر موندن .

تو موندی ، اما من دیگه سر اون قرار نیستم . تو سر قرار هنوز هم منتظر منی و من سرگردان یه بیابون دیگه . کاش می شد دوباره برگشت به رفاقت گذشته مون .

بین من و تو اما فاصله غوغا می کنه ..

در حالی که نیت تمام کارامو می ذارم نزدیکی به تو ،‌ اما گویا در هر قدم از تو دورتر می شم .

و نمی دانم هنگام رفتن کجا هستم .






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ